با درک نحوه یادگیری اسبها، مربی بهتری شوید
ارتباط و آموزش اسبها زمانی مؤثرتر خواهد بود که فرآیندهای یادگیری آنها را درک کنیم. دکتر جما پیرسون (FRCVS) در این مجموعه، سطوح مختلف تئوری یادگیری اسبها را توضیح میدهد.
همه ما آن حس را میشناسیم: وقتی اسبمان ناگهان چیزی را میبیند که از نظر ما بیخطر است، اما او آن را ترسناک میپندارد.
یادگیری اسبها: پایه و اساس کار با آنها
اینکه اسبها چگونه یاد میگیرند، نقش کلیدی در نحوه کار و آموزش آنها دارد. اگرچه واضح به نظر میرسد که برای آموزش مؤثر اسبها باید فرآیندهای یادگیری آنها را درک کنیم، اما مطالعات متعدد نشان داده که بسیاری از سوارکاران حرفهای و آماتور، حتی درک پایهای از این موضوع ندارند.
تئوری یادگیری، فرآیندهای یادگیری اسبها را توصیف میکند و به سطوح مختلفی تقسیم میشود. سه سطح اول برای آموزش اسبها از اهمیت ویژهای برخوردارند:
۱. یادگیری غیرارتباطی
۲. شرطیسازی کلاسیک
۳. شرطیسازی عامل
ممکن است با برخی اصطلاحات مرتبط با این حوزه آشنا باشید، مانند حساسیتزدایی (desensitization)، حساسشدن (sensitization)، اثرگذاری اولیه (imprinting)، خوگیری (habituation) و سایهاندازی (overshadowing). در این مجموعه، هر یک از این سطوح را بررسی خواهیم کرد، از یادگیری غیرارتباطی شروع میکنیم.
یادگیری اسبها: یادگیری غیرارتباطی
وقتی اسب بارها با یک محرک مواجه میشود، یا به آن عادت میکند (habituation) یا نسبت به آن حساس میشود (sensitization). نکته مهم این است که این واکنش بستگی به درک اسب از خطرناک بودن محرک دارد، نه لزوماً واقعی بودن تهدید.
شاید این سؤال پیش بیاید: «آیا اسب به چیزهایی که به او آسیب نمیزنند عادت نمیکند؟» اما به این فکر کنید که چقدر از مردم از عنکبوت میترسند، در حالی که تعداد بسیار کمی واقعاً توسط عنکبوت آسیب دیدهاند! عنکبوتها (حداقل در بریتانیا) تهدیدی واقعی محسوب نمیشوند، اما همچنان در بسیاری از افراد واکنش ترس ایجاد میکنند. دیدن یک عنکبوت، آمیگدال (مرکز ترس در مغز) را فعال میکند و این خاطره ترس برای دفعات بعد ذخیره میشود.
پس دفعه بعد که اسب شما از چیزی بیخطر میترسد، عصبانی نشوید. در عوض، روی آموزش او برای افزایش اعتمادبهنفس کار کنید تا به مرور شجاعتر شود. در مقالات بعدی، نحوه انجام این کار را بررسی خواهیم کرد.
تعادل پیچیده بین خوگیری و حساسشدن
هر دو فرآیند حساسشدن و خوگیری در آموزش اسبها اهمیت دارند. مثلاً:
ما انتظار داریم اسب به فشار دهنه یا تماس پای سوارکار عادت کند.
اما همزمان انتظار داریم به کمکهای سوارکار حساس باشد و فوراً پاسخ دهد.
تنها تفاوت در میزان فشار و جهت اعمال آن است. این موضوع اهمیت نشست مستقل سوارکار را نشان میدهد تا اسب بتواند بین تماس سبک و پایدار با کمکهای مشخص تمایز قائل شود. در مقابل، یک سوارکار مبتدی ممکن است گاهی از دست یا پا به عنوان کمک استفاده کند و گاهی همان فشار را به دلیل از دست دادن تعادل اعمال کند—تعجبی ندارد که بعضی اسبها گیج میشوند!
به عنوان مثال دیگر، از اسبهای پرش انتظار میرود به تمام محرکهای یک مسابقه بینالمللی (مانند موانع ترسناک) عادت کنند، اما همزمان اگر به میلهای برخورد کنند، واکنش نشان دهند.
وظیفه ما این است که به اسب کمک کنیم تا این تقاضاها را ارزیابی و متعادل کند. درک عمیقتر آموزش، به ما کمک میکند تا این پیچیدگیها را مدیریت کنیم.